به کوشش: رضا باقریان موحد




 
به جان پیر خرابات و حقّ صحبت او *** که نیست در سر من جز هوای خدمت او
بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است *** بیار باده که مُستظهرم به همت او
چراغ صاعقه ی آن سحاب روشن باد *** که زد به خرمن ما آتش محبت او
بر آستانه ی میخانه گر سری بینی *** مزن به پای که معلوم نیست نیّت او
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب *** نوید داد که عام است فیض رحمت او
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست *** که نیست معصیت و زهد بی مشیّت او
نمی کند دل من میل زهد و توبه ولی *** به نام خواجه بکوشیم و فرّ دولت او
مدام خرقه ی حافظ به باده در گرو است *** مگر ز خاک خرابات بُوَد فطرت او

تفسیر عرفانی
1. سوگند به جان پیر باده فروش و حقّ دوستی با او که در سرم چیزی جز آرزوی خدمت کردن به او نیست. من آرزویی جز خدمت گزاری به معشوق و تمامی دوستداران او ندارم.
2. اگر چه بهشت جای گناهکاران نیست، باده بیاور تا بنوشیم و مست شویم که من به دعا و توجه او امیدوار هستم.
3. چراغ صاعقه ی آن ابر لطف و رحمت که بر خرمن هستی ما آتش عشق و محبت انداخت، همیشه روشن و برقرار باد.
4. اگر بر درگاه میکده و خرابات سری افتاده دیدی، با پا مزن و آن را حقیر مکن، زیرا که قصد و نیت او را نمی دانی؛ رندانی را که ادّعای زهد و پارسایی ندارند، تحقیر نکن. شاید آنها صاحب مقاماتی باشند.
5. بیا که دیشب در حال مستی و بی خودی، فرشته ی عالم غیب و ملکوت مژده داد که فیض و رحمت او شامل همه خواهد شد، حتی گناهکاران.
6. این گونه به من مست و عاشق با چشم حقارت نگاه مکن؛ زیرا که گناه و پارسایی همه با خواست و اراده ی خداوند انجام می شود.
7. من نه زاهدم و نه از مستی و رندی توبه می کنم، ولی به خاطر خواجه و شکوه و جلال دستگاه او در این کار کوشش خواهم کرد.
8. خرقه ی حافظ همیشه د رگرو شراب است؛ یقیناً سرشت او را از خاک میخانه آفریده اند. من همیشه عاشق و سرمست هستم و خواهم بود.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول